جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

بر آستان جانان

ماه بانو

      ماه در میاد که چی بشه می خواد عزیز کی بشه ماه در میاد چی کار کنه؟ باز آسمونو تار کنه نمی دونه تو هستی به جای اون نشستی نمی دونه تو ماهی تو که رفیق راهی   عشقم ،عمرم،جانانم بهت چی بگم؟ بگم نقل و نبات و عسل و شیرینی؟ خوب ازهمه اینها شیرین تری چیکار کنم..وقتی این همه نازتو،دلبری هاتو و عشوه هاتو می بینم مجنون تر میشم ..می خوام سر به بیابون بزنم واست.. هرچقدر هم بغلت می کنم و فشارت می دم و ماچ های محکم محکم می کنم بهت فایده نداره..دلم آروم نمی گیره هرچقدر هم بگم دورت بگردم فدات بشم پیش مرگت بشم..بازم دلم قرار نمی گیره   آخه وقتی...
30 دی 1392

برف بازی در زاینده رود 1

              خانومم ، ماه آسمونم ، جانانم از دیروز حسابی برف بایرده بود و امروز همه جا پر از برف بود..این اولین باری بود که شما برف می دیدی..واسه همین بابا جلال پیشنهاد داد بریم زاینده در واقع کف زاینده رود برف بازی... اینم عکسهاش... دوستت دارم   ...
21 دی 1392

دیالوگهای به یاد ماندنی (2)

شب/داخلی: مامان و جانان توی هال منزل پدر پزرگ آماده شده اند که بخوابند.. جانان خانم هی توی جاش تکان می خوره و نمی خواد بخوابه..می خواد بره پیش خاله مهتاب توی اون یکی اتاق..نیم خیز می شه که بره اما مامانش مانع می شه   مامان: اااااااا جانان بخواب دیگه..پانشو..وقت خوابه خاله هم خوابیده جانان: اااااااا مامان چرا نیمیذاری بیدار شم؟ ...
21 دی 1392

ملکه عروسکها

              دختر عمر من است ،به فدایش همه غم های دلم می کشم دست نوازشگر خود بر سر او تا بداند نفس و عشق و دل و دین من است مثل باران خدا زیباست رحمتی است بر دل ویران شده ام نازنینی است که دوستش دارم جون دلم ،عمرم،جانانم فدای همه خوشگلیهات ... فدای همه عشوه هات... فدای همه بلبل زبونی هاست... فدای اون حرف زدنت که عروسکهاتو می چینی و بعدش می گی"وای من چقدر زرنگم" فدای اون کمک کردن های تو بشم که کمک من لباس هارو از ماشین لباسشویی در می آوری و بعد هم دم بند رخت کنارم می ایستی دونه دونه لباسهارو می دی دستم ...
21 دی 1392

شب یلدا

          شب یلدا شب دیدار یار است شب جمع و شب شور و صفا است شب یلدا شب شادیست جانان شب شعر و غزل خوانی است جانان   نقل و نباتم،شیرینی،جانانم دیشب سومین شب یلدای عمرت بود..عزیزترینم امیدوارم همچ شبی توی زندگیت یلدا نباشه واسه من یلداترین شبها،شبهایی است که تو عزیز دلم مریض و ناخوشی..اون شبها جهنمی است برای من..بگذریم مامان از چندروز قبل در تکاپو بود که دیشب به هممون خوش بگذره..آخه اولین یلدا 4نفره مون بودو اولین یلدایی که بود که تنها بودیم خاله وبابابزرگ نبودند بابا جلال خرید کرده بود و منم از عصر خونه را مرتب کردم و هی بهت می گفتم امشب جشن د...
1 دی 1392
1